جدول جو
جدول جو

معنی کنف زار - جستجوی لغت در جدول جو

کنف زار
(کَ نَ)
محلی که کنف بسیار در آن روید (در گیلان و مازندران معمول است). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شن زار
تصویر شن زار
زمینی که در آن شن بسیار باشد، ریگ زار
فرهنگ فارسی عمید
(عَ لَ)
چراگاه. مرغزار. زمینی که علف بسیار دارد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) :
کجا بد علفزار و آب روان
فرودآمد آن جایگه پهلوان.
فردوسی.
ندیدستی که گاوی در علفزار
بیالاید همه گاوان ده را.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 52هزارگزی جنوب غربی قم متصل به جادۀ قم به اصفهان. در جلگه ای بر کنار رود واقع و دارای 355 تن سکنه است. آبش از رود خانه قم و محصولش غلات، بادام، توت، قیسی و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. مزرعۀ باباچنار و چنارسوخته جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نفت زار. رجوع به نفت زار شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
رمله. جداله. زمین پر از شن. ریگزار.
- شن زار خان باکی قوم، جائی در ساحل شرقی بحر خزر.
- شن زار قزل قوم، در مغرب بلخان کوچک ازنواحی شرقی بحر خزر
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاره گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکافته شدن و پاره پاره شدن و کهنه شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زمین های نفت دار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
از عالم گلزار. (آنندراج) :
شد صرف نفس بسی درین کار
تا همنفسم شد این نفس زار.
والۀ هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
مزرعۀ کلم. جایی که در آن کلم کاشته باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ)
مانند کشف. چون سلحفاه. مانند لاکپشت. به هیأت و شکل و حال و حرکات کشف:
ز بیم اژدهاپیکر سنان تو همه ساله
کشف وار اژدهای تن بسنگ اندر نهان دارد.
عبدالواسع جبلی.
الا ای خسروی کز بیم رمح اژدهاشکلت
کشف وار اژدهای چرخ در خارا شود پنهان.
عبدالواسع جبلی.
کشف وار در سینه پنهان شود
سر دشمن از زخم کوپال شاه.
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زراعتگاه. زمین زراعت شده. مزرعه. پالیز. محقله. (یادداشت مؤلف). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت:
و گر اسب در کشت زاری شود
کسی نیز بر میوه داری شود.
فردوسی.
بیامد خداوند آن کشت زار
به پیش نگهبان بنالید زار.
فردوسی.
بیاراست بر هر سویی کشت زار
زمین برومند و هم میوه دار.
فردوسی.
لگام از سر اسب برداشت خوار
رها کرد بر خوید و بر کشت زار.
فردوسی.
جهان کشتزاریست با رنگ و بوی
درو مرگ و عمر آب و ماکشت اوی.
اسدی.
کمان شد یکی برزگر تخم کار
وزان تخم پیکان و دل کشتزار.
اسدی.
نبارد مگر ابر تأویل قطر
بر اشجار و بر کشتزار علی.
ناصرخسرو.
کشتزار ایزدست این خلق و این تردست مرگ
داس این کشت ای برادر همچنین باشد سزا.
ناصرخسرو.
پس هر دو برخاسته به صحرا شدند چون بکشت زار رسیدند... (قصص الانبیاء). آب از کشت زار بیرون می آمد و راه می گرفت. (نوروزنامۀ منسوب به خیام).
تا به استسقای ابررحمت آمد بر درت
کشت زارعمر فانی را به باران تازه کرد.
خاقانی.
فتح سعادت از سر عزلت برآیدت
کو کشت زار عمر ترا فتح باب شد.
خاقانی.
هردم ز برق خندش چون کرد بوسه باران
بر کشت زار عمرم باران تازه بینی.
خاقانی.
هیچ یک خوشۀ وفا امروز
در همه کشتزار آدم نیست.
خاقانی.
این جهان کشت زار آخرت است. (از سندبادنامه ص 341). در حوالی و حواشی آن صحرا کشتزاری دیدم چون رخسار دلبران زیبا. (ترجمه تاریخ یمینی).
اگر اسبی چرد در کشتزاری
و گر غصبی رود بر میوه داری.
نظامی.
سمندش کشت زار سبز را خورد
غلامش غورۀ دهقان تبه کرد.
نظامی.
مپندار جان پدر کاین حمار
کند دفع چشم بد از کشتزار.
سعدی (بوستان).
کنون دفع چشم بد از کشتزار
چگونه کند آن توقع مدار.
سعدی.
نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست
به کشت زار جگرتشنگان نداد نمی.
حافظ.
- کشت زار دیو، کنایه از روزگار و دنیا است که عالم سفلی باشد. (برهان).
، زراعت نورسیده و سرسبز. زراعتی که تازه سبز شده باشد. (ناظم الاطباء) : بعد از آنکه هر زرعی و کشتزاری سه قطعه زمین فراگیرند. (تاریخ قم) ، زراعت پخته و رسیده. (ناظم الاطباء). حصیده. (یادداشت مؤلف) ، مطلق زراعت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ تِ)
کتف ساره. سر دوش. سر شانه. (فرهنگ فارسی معین) :
آورد لاّلی به جوال و به عبایه
از ساحل دریا چو حمالان به کتف سار.
منوچهری.
و رجوع به کتف ساره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علف زار
تصویر علف زار
مرغزار چرا گاه شوند زار زمینی که در آن علف بسیار بود چراگاه مرتع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتف سار
تصویر کتف سار
کتف ساره سر دوش سر شانه سر دوش سر شانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار زار
تصویر کار زار
کار (جنگ) زار میدان جنگ، جنگ حرب محاربه مقاتله: (دگر گشت خواهد همی روزگار چه نیکوتر از مرگ در کارزار ک) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شن زار
تصویر شن زار
((ش))
بیابان پر شن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشت زار
تصویر کشت زار
((کِ))
زمین زراعت شده، مزرعه
فرهنگ فارسی معین
رملزار، رملستان، ماسه زار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزار جریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ماهی رودخانه ای
فرهنگ گویش مازندرانی